يادداشت سردبير٬ شماره ١١١
سياوش دانشور
پايان " جنبش سبز"٬ تشديد جدال در اردوى راست

کمپ موسوى و شرکا همان روز دست را باختند که روشن شد مکانيزم "انتخابات" حتى در شمايل کريه اسلامى اش پوچ است. براى چندمين بار ثابت شد که استراتژى "تغيير از درون و در چهارچوب ظرفيتهاى قانون اساسى" کشتى پوسيده اى است که مدتهاست به گل نشسته است. جست و خيز موردى اين کمپ در دوره اخير نه نشان "رشادت" آنها٬ نه نشان "سازش ناپذيرى شان" در مقابل خامنه اى و شرکا٬ بلکه اساسا محصول دو روند بود؛ اول اين واقعيت که دعواى قديمى جناح هاى رژيم اسلامى به مرحله اى رسيده است که کوتاه آمدن هر يک حکم امضاى سند مرگ سياسى را دارد. دوم اين واقعيت مهمتر که مردم شکاف شديد بالائى ها را ديدند و چنان از آن استفاده کردند که عقب نشينى و سازش دو جناح به سياق سابق را غير ممکن کرده بود. اگر هنوز موسوى و کروبى و رفسنجانى فراخوان و پيشنهاد و درخواست ميدهند مديون مردم و اعتراض مستمرشان است. اگر اين مردم و مقاومت و اعتراض شان نبود اينها روز بعد از مضحکه انتخابات به لانه هايشان ميخزيدند.

"جنبش سبز"٬ که نامى جعلى و پوچ است و بيانگر نقطه عزيمت ها و تحرک سياسى و اهداف اين مجموعه نيست٬ به معنى تلاش مجدد بخشى از حکومتيها و متحدين شان در بيرون حکومت براى هميشه شکست خورد. اين جنبش به پايان رسيد. حتى تحرکات آتى و تشديد جنگ جناح ها تداوم منطقى آن نيست. نه تداوم اعتراض مردم خود را به موسوى و الله و اکبر و خمينى و نماز جمعه و عزادارى گره ميزند و نه موسوى و خاتمى و کروبى و رفسنجانى ذره اى توهم دارند که بايد مردم را عليه نظام عزيزشان بشورانند. جنگ دايناسورهاى حکومت اسلامى هر سيرى بگيرد و هر افت و خيزى داشته باشد٬ در اين قالب و اين عنوان تداوم نخواهد يافت. مستقل از اينکه کمپ موسوى و رسانه ها و خط توده ايستى چه نامى روى اين تحرکات ميگذارند اين دوره براى هميشه به پايان رسيده است. حتى تلاش کادرهاى اين جريان همراه توده ايها و اکثريتى ها در خارج و به کمک رسانه هاى بين المللى و سالنهاى مد و غيره٬ که هدفى جز بازسازى جنبش سبز ندارد٬ بجائى نميرسد. "جنبش" را نميتوان روى هوا سرپا نگهداشت. اهداف و پلاتفرم اقدام جهانى ٢۵ ژوئيه همانقدر ميتواند عملى باشد که ظرفيتهاى قانون اساسى. اگر خامنه اى اجازه "انتخابات آزاد تحت نظارت سازمانهاى بين المللى" ميداد٬ که بسيار بيشتر مجرى رفراندوم سلطنت طلبان و همين کمپ شده بود. اگر خامنه اى و نظام اسلامى به مينيمم شمايل انتخابات حتى در کشورهاى ديکتاتورى پايبند بود که ديگر نيازى به اين همه عمله و اکره از شوراى نگهبان تا نظارت استصوابى و صدور راى ميليونى براى اوباشى مانند احمدى نژاد و ديگران نبود. اينها توهمات محض جريانى است که خط پايان را ديده است اما تلاش دارد وقت بخرد به اين اميد که فرجى شود. جنبش سبز حکومتى٬ و نه مردمى که به بهانه انتخابات روى سر جمهورى اسلامى ريختند٬ تنها يک راه دارد و آن اينست که به روش خامنه اى صريحا و قاطعانه در مقابل جناح مقابل بايستد. قانون بقاى هر دو جناح مشترک است. شايد بتوان وقت خريد اما راه سومى وجود ندارد.   

دعوا ميان اردوى راست تر حکومت قبل از مضحکه انتخابات شروع شده بود. وجود طرحهاى مختلف و عدم حمايت از احمدى نژاد و "رهبر" دال بر اين موضوع بود. اما شروع جديد دعوا ميان "رهبر" و "ذوب شدگان در ولى فقيه" خود شاخص مهمى براى پايان کار اردوى نيمچه اصلاح طلب نميچه اصولگرا است. از نظر اينها کمپ موسوى اساسا کارش تمام شده است. اينکه قربانيان ايندور اين کمپ چه تعداد اند و در آينده چه برسر بقيه شان خواهد آمد هنوز باز است اما خود اين دعوا برسر "انتخابات" نه فقط تمام شده بلکه تصفيه حساب با دو خرداديهاى سابق و سران شان در شرف انجام شدن است. مرحله بعدى اينست که در اردوى راست نق نق ها را خواباند و خود "رهبر" را مطيع کرد. در چند يادداشت پيش در همين ستون تاکيد کردم که خط احمدى نژاد از خامنه اى هم عبور کرده است اما امروز فعلا نيازمند آنست. ظاهرا ايندوره نيز دارد به پايان ميرسد و يا تلاش براى پايان دادن آن شروع شده است.

جريان مشائى و برکناريش که خامنه اى را به صدور فرمان کتبى علنى وادار کرد موضوع بى اهميتى نبود. احمدى نژادى که دست رهبر را هر بار ميبوسيد و عده اى از خودشان "عنتر آقا" لقبش داده بودند٬ حالا فرمان "آقا" را يک هفته طول ميدهد تا جواب دهد. يه همين هم بسنده نميکند و يکروز بعد همان مشائى خلع شده توسط "رهبر" را رئيس دفترش ميکند. معنى اين کار اينست که ديگر کلاه خامنه اى پيش اين باند هم پشم ندارد. اردوى راست خيلى زود متوجه شد که اوضاع ناجور است و با همان ادبيات سپاه پاسداران و شريعتمدارى در مورد موسوى٬ به احمدى نژاد تذکر داد که اگر "تابع مطلق آقا" نباشد سرنوشت مصدق و بنى صدر را خواهد داشت! حتما موسوى و رفسنجانى و آخوندهاى ناراضى اين وضعيت را فرصت مناسبى خواهند ديد. حتما تلاش ميکنند با تحت فشار گذاشتن خامنه اى صحنه را کمى بنفع خود عوض کنند. اما بنظر پشت احمدى نژاد قرص تر از اينهاست. او ظاهرا قاطعانه ميخواهد تمام راه را برود. ظاهرا اين خامنه اى است که بايد تکليفش را روشن کند. براى اينخط ولى فقيه نقش آخوندهاى دربارى رژيم سلطنت را دارد که کارش توجيه شرعى سياستهاى شاه است.   

رويدادهاى اين هفته در متن اين اوضاع چند نکته را برجسته ميکنند؛

١- تشديد شکاف در بالا٬ چه کوبيدن و زدن مخالفين قديم دو خردادى و جديدا سبز٬ شکنجه و اعتراف گيرى تحت عنوان جاسوس و عامل خارجى٬ و حتى کشتن آنها در زندانها ابدا پديده غريبى براى جناح مقابل نيست. روند تصفيه درون حکومتى ادامه دارد و تشديد خواهد شد.

٢- کمترين توجه و محل گذاشتن به موسوى و کروبى و رفسنجانى و گله گذاريهاى آخوندهاى مهم توسط دولت احمدى نژاد از يکسو و پناه بردن همه اين کمپ به عزا دارى و مجالس خصوصى و حتى سياست هجرت بيانگر اين نکته است که يک طرف با تصميم قاطع اش تسليم و شکست طرف ديگر را هر روز مسجل تر ميکند.

٣- شروع دعوا ميان راستها و کمپ احمدى نژاد بيانگر اين نکته است که توافقات راستها قبل از مضحکه انتخابات ديگر اعتبار ندارد و پرده دوم سناريوى تصفيه حساب درون حکومتى شروع شده است. واکنش خامنه اى به رفتار احمدى نژاد و دستور بستن زندان کهريزک را بايد يک "ايست" از جانب خامنه اى به احمدى نژاد و متحدينش و شروع شکاف ميان اين صف تلقى کرد. خامنه اى ديگر در موقعيتى نيست که اداى "رهبر کل نظام" را درآورد چون خودش شريک و فرمانده کل اين جنايات است. سوال اينست که براى نجات خودش چه راهى دارد؟ آيا احمدى نژاد را قربانى ميکند و يا خود بسان چاه کن در ته چاه خواهد افتاد؟

۴- تشديد جنگ و تصفيه در بالا٬ عليرغم اينکه تاکنون با جنايت و وحشيگرى شديد عليه پائين همراه بوده است٬ به مردم اميد ميدهد که فرصتها را دريابند و تلاش شان را عليه کل جمهورى اسلامى گسترش دهند. بحران شديد در بالا و بى اعتبار شدن جملگى سران و کارگزاران حکومت راه سرنگونى و افق سرنگونى را روز به روز قويتر و اميد به خلاصى از نکبت حکومت اسلامى را تقويت ميکند.

۵- مجموعه اوضاع داخلى و موقعيت نابسامان جمهورى اسلامى در قلمرو بين المللى٬ موقعيت جمهورى اسلامى با دولت احمدى نژاد را در هاله اى از ابهام فرو برده است. بحران سياسى و حکومتى جمهورى اسلامى بسرعت وارد فازهاى خرد کننده شده است. *